باجی جان، چه توانی دارین که با چنین اندوه سنگینی، باز هم روحیه ی شوخی و طنز دارین!!!
اگر مشتریان وبلاگتون ر قابل میدونین، کمی هم از این آرزوهای اینک بیخ دل مانده بگین.
خوب همیشه که همه چیز درست نمیشه، منم با خیلی چیزا تو تمام روزا و شبام زندگی کردم و براش تا جایی که جون داشتم جنگیدم اما نشد که بشه.
نمونش هم همین تابستون پیش اومد. خودت که بهتر میدونی....
شایدم نباید میشده
به هر حال غصه نشدن رو نخور چون چیزی که حل نمیشه.
ینی من هلاک اون به افق خیره شدنتم ب مولا
این صاب مرده رو کسی نیست آپ کنه آخه ؟
اوفففففففففففففف
باجی جان،
اگر غم را چو آتش دود بودی
جهان تاریک گشتی جاودانه
سراسر این جهان را گر بگردی
خردمندی نیابی شادمانه
اوهووووم...راس می گی سروش خان جان
آدم گاهی نمیدونه باید چی بخواد
(اگر نمیتونی مساله رو حل کنی خب صورت مساله رو پاک کن) این کار همیشه نابجا نیست!
ساده باجی که عمرش دراز باد چرا؟
تفقدی نکند طوطی شکرخا را!
هوی خپل باجی
بیا بگو بینم چه مرگته ؟!؟
فک نکنی نگرانتما
پشیزی برام ارزش نداری
فقط از روی بیکاری و بی خیالی میخوام ببینم چی شده و باید به چی بخندم دقیقاً
نه بابا
شما خودتو کثیف نکن
آدمه نفهم نفهمه
کاریش نمیشه کرد
بعدشم شما بزار حبست برای آدمای قبلی که زدی تموم بشه بعد آدم جدید بزن .. آفرین نوۀ گلم
پرسیدم جواب نداد.
به نظرت چیکارش کنم؟ لهش کنم؟؟ بزنمش با برف سال دیگه بیاد پایین؟؟
نمیفهمهههههه
منتظر اجازه شما بودم.
الان میپرسم
اوکی
خوبه
برو از همون بپرس سوالاتت رو
من که سوال ندارم اما بکی هست که ادعا میکنه میتونه قضیه فیثاغورث را با انتگرال معادله 2 مجهولی واسه یه خری توضیح بده
بعله میدونم کدوم نارنجی رو میگی
نمیخوام به روی خودم بیارم اگر دقت میکردی
من با سهمیه رفتم حداقل درس خوندم 4 تا چیز یاد گرفتم
مشکلی هست بگو برات حلش کنم !
نه اون نارنجی منظورم بود نه اون یکی نارنجی.
واقعا تو با سهمیه رفتی دانشگاه.
بابا چی میگی باز توهم زدی ؟
نارنجی 2 تن وزنش بود !
تو که فول آپشن با کفش و کلاه و شال گردن 23 کیلو 11 گرم هم نمیشی !!!
نارنجی اگر منظورت قشر زحمتکش رفته گر هم باشه که من دستشونو تک به تک میبوسم و اونکار هم لیاقت میخواد که خیلیا ندارن بخصوص شما دوست عزیز
دو تانکته:
1- با این سن و سالت تو جای آقاجون من هستی .
2- همه که نباید مثل شما نویسنده باشن و دیکته بیست بگیرن، جامعه به نارنجی هم احتیاج داره.
والا شما مدام میری و میای.
اما اگه دوست داری بدونی من ده تا جون دارم گه همشون نصفه نیمه هستن.
مریم جون
دخترم دیکته چند شدی ؟
عزیزم شما 7 تا جون داری یا من بالاخره ؟
خدا بخواد پرت دوباره مرد.
اما چه فایده داره مثل گربه هفتا جون دارم لامصب.
به به پرتتتتتتتتت
کجا بودی نبودی؟؟؟
یعنی تو هنوز زنده ای؟؟؟؟؟
خوشم میاد ضایع میشی
خوب لقمه قد حلقت وردار ورپریده
چیزی نیست شکم گندت برای ٢٠ تا آرزوی دیگه هم جا داره
خیکی باجی بدردنخورپور بی عرضه باشی زاده
آخ باجی نبینم ناراحت باشی.
خوبیش اینه که «نمی شود» نه اینکه تو نتونسته باشی. بعضی چیزها دست ما نیست.
باجی جان، چه توانی دارین که با چنین اندوه سنگینی، باز هم روحیه ی شوخی و طنز دارین!!!
اگر مشتریان وبلاگتون ر قابل میدونین، کمی هم از این آرزوهای اینک بیخ دل مانده بگین.
چرا اینقد ناراحت باجییییییییییییییی؟؟؟
خوب همیشه که همه چیز درست نمیشه، منم با خیلی چیزا تو تمام روزا و شبام زندگی کردم و براش تا جایی که جون داشتم جنگیدم اما نشد که بشه.
نمونش هم همین تابستون پیش اومد. خودت که بهتر میدونی....
شایدم نباید میشده
به هر حال غصه نشدن رو نخور چون چیزی که حل نمیشه.
یه آرزوی دیگه بساز و انرژیت رو واسه اون بزار.
تو بزرگتر و قوی تر از این حرفایی دوستمممممممممم.
اول